بارش محبت
پنج شنبه 5 7 1386 1:47
بارش محبت



سرشك ديده‏ها مي‏بارد امشب محبت از شما مي‏بارد امشب

ولايت، مغفرت، بركت، عنايت ز عرش كبريا مي‏بارد امشب

شب وصل مناجاتي دلان شد اجابت با دعا مي‏بارد امشب

كرامت مي‏نوازد سائلان را سپهر هل اتي
مي‏بارد امشب

به شوق مجتبي در خلوت خود ببين چشم خدا مي‏بارد امشب

گشا چشم و صفاي ياسمن بين خدا را مست ذكر يا حسن بين

خوش آن ‏عشقي كز اسرار وجود است جهان بي عشق تاريك و كبود است

تولّي و تبرّي اصل دين است ملازم بودنش سّر صعود است

ولايت جلوه در ماه خدا كرد به لب‌هاي محبان اين سرود است

قسم بر ذات شهراللّه اعظم حسن سر منشاء احسان و جود است

قسم بر صبر و مظلومي و غربت حسن نشناس، بدتر از يهود است

حسن مصباح راه متقين است كه مي‏گويد مذّل المؤمنين است؟

جهان او را به غربت مي‏شناسد فلك او را به رأفت مي‏شناسد

هواي نفس در صلحش نبوده خدا او را به عصمت مي‏شناسد

سگي كه لقمه از دستش گرفته وجودش را به رحمت مي‏شناسد

علي كه اشجع كرّار باشد گلش را بر شجاعت مي‏شناسد

فضاي كوچه سرد مدينه به حق او را به غيرت مي‏شناسد

ملائك صبر او را دوست دارند طواف قبر او را دوست دارند

دل اين ايزد نما را مي‏پرستد گل اين عطر وفا را مي‏پرستد

به خالش روزها در سجده هستند شب، اين ماه ولا را مي‏پرستد

به دشنامي كه شامي عبد او شد دعا نه ناسزا را مي‏پرستد

اگر باشد عذاب حق به دستش دلم جُرم و خطا را مي‏پرستد

كه مي‏گويد كه او وجه خدا نيست؟ پرستيدن سزاي مجتبي نيست؟

من عبدم آن نگار بي بدل را برم آن نام احلي من عسل را

به ياد آورده‏ام روزي كه بشكست به دستان الهي‏اش هُبَل را

به برق خنجر حيدر نشانش ادب آموخت آشوب جمل را

الهي دلبر دور از وطن، كو؟ شب جشن حسن، ابن الحسن كو؟

برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 334335
تعداد نوشته ها : 344
تعداد نظرات : 140
Rss